فلسفه رسانه؛ مبانی و تأملات
چکیده:
فلسفه رسانه، علم به موجودیت و هستی نظری- کاربردی رسانه از آن جهت که وجود خاص دارد، نه از آن جهت که موجودیت مییابد تعریف میشود. در واقع، رسانهها مثل سایر ابزارهای دیگر در کنار زندگی ما وجود دارند. در این معنا، رسانه بازتولید اندیشهها و باورهاست و معنایی که در زندگی ما دارند را نشان داده و منعکس میکند. اگر این تعریف را به عنوان مدخل بحث بپذیریم فهم مرزبندیها اندکی آسان میگردد؛ فلسفه رسانه علمی میان رشتهای است که مباحث مختلف از جمله فلسفه، فلسفه علم، تکنولوژی، و رسانه را در بر می گیرد و نظرات اشخاصی مانند هایدگر، نیل پستمن، مک لوهان و فیلسوفان خارجی و داخلی متعدد دیگر را می توان در این زمینه مورد مطالعه قرار داد.در این پژوهش، ابتدا به مقوله مهم «فلسفه یک علم چیست» پرداختهایم و در این راه نگاه پایه و مبنایی داشتهایم. به لطف الهی در این قسمت از دانش بومی و علوم حوزوی کشورمان بهرههای فراوان بردهایم. سپس به بحث پیرامون تکنولوژی پرداخته شده و مهمترین مقاله هایدگر «پرسش از تکنولوژی» را تشریح کردهایم. و نهایتا سعی شده است فلسفه رسانه از جمع بندی این دو مبحث استخراج شود و پیشنهاداتی ارائه گردد.
کلمات کلیدی:
فلسفه رسانه، فلسفه علم، هایدگر، ذات تکنولوژیالف) فصل اول: مقدمه
1-1) چیستی فلسفه رسانه
عنوان فلسفه رسانه از موضوعات وسوسه برانگیز است که نگارندگان این متن آن را به عنوان موضوع پژوهش خود انتخاب نموده اند. سختی این مسیر در درجه اول در بدیع و تازه بودن این عنوان و همچنین عدم وجود منابع کافی و مناسب در این زمینه است که نگارندگان این متن مجبور بودند از نقطه صفر آغاز نمایند و به بررسی مبانی بپردازند که در نهایت نزدیک 3000 صفحه مقالات و کتب مرتبط با این بحث مورد مطالعه و بازخوانی قرار گرفت و حاصل کار متن پیش رو است که می توان آن را به عنوان تجربهای مفید در نظر گرفت.در این بحث لازم است رسانه، وجود داشتن، تأثیر گذاردن، تعامل انگیزی، معرفت شناختی مخاطب، معنای ارزش محوری پیام و سایر عناصر دیگر مورد بررسی قرار گیرد.
در ایران ابتدا دکتر سید حسن حسینی چنین دغدغهای را در کشورمان مطرح ساختند که جای تقدیر و تشکر دارد. ایشان در کتاب خود(1) (که تنها کتاب موجود به زبان فارسی با این عنوان است) مدعی شدهاند که از بین صدها مقاله در زمینهی فلسفه رسانه، این موارد را ترجمه کردهاند. لیکن متأسفانه باید گفت مقالات انتخابی بعضا سلیقهای و غیر کاربردی است و ای کاش ایشان به دانش بومی و اصیل کشور خود بیشتر مراجعه میفرمودند. از قضا برخی مقالات در این کتاب که غیر ترجمهای و به قلم اساتید داخلی خودمان است بسیار ساخت یافته و مفیدتر میباشد.
1-2) مبانی فلسفی یک علم چیست؟
درختی بزرگ و پر شاخ و برگ را تصور کنید که در معرض بادها و طوفان های سخت قرار گرفته است. اگر این درخت ریشههای مستحکم و قوی در خاک داشته باشد، هر چند طوفان قوی باشد، به حیات خود ادامه خواهد داد. اما اگر همین درخت بزرگ، ریشه هایی قوی نداشته باشد، با کوچک ترین باد، نخواهد توانست به زندگی ادامه دهد. اگر درخت را به منزله ی علم تصور کنیم، مبانی فلسفی علم، هم چون ریشه های آن علم هستند که درخت علم بر پایه ی استحکام آن بنا شده است. نظریه های علمی هر چند مبسوط و بزرگ و خیره کننده باشند، اگر بر پایه ی اصول فلسفی نامعتبر بنا شده باشند، با متزلزل شدن و زیر سؤال رفتن مبانی مذکور، اعتبار خود را از دست خواهند داد. فهم دقیق این وابستگی وقتی میسر است که ابتدا پاسخ این پرسش را بیابیم که علوم چگونه با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و چگونه بر روی یکدیگر تأثیر می گذارند. به عبارت بهتر، چگونگی طبقه بندی علوم را مورد کاوش قرار دهیم. پس از فهم این چگونگی، با درک رابطه ی بین فلسفه و علوم می-توان به تعریف دقیقی از مبانی فلسفی علم رسید و وابستگی علم را به این مبانی به وضوح مشاهده کرد.ب) فصل دوم: فلسفه یک علم
2-1) هندسه علوم
هر چند دنیای علم، دنیایی است گسترده و متنوع از علوم مختلف، با موضوعات و روش های متفاوت، اما این گونه نیست که علوم، جزیره هایی کاملا جدا از هم باشند. خود همین که آن ها را «علم» می نامیم، حکایت از نقاط اشتراکی می کند که همه ی این حوزه های مختلف را تحت یک مقوله ی واحد یعنی «علم» گرد هم آورده است. در عین حال با وجود این وحدت، ما صحبت از «علوم» می کنیم. برای هر علم نقاط اشتراک و افتراق و تفاوت و مرزهایی با سایر علوم فرض می کنیم. این نقاط اشتراک و افتراق، هندسه ی علوم را به وجود می آورند. در این هندسه، دیگر علوم نه به تنهایی که در ارتباط با سایر علوم دیده می شوند. هندسه ی علوم، جایگاه هر علم را در میان سایر علوم مشخص می کند.گاهی دیده می شود که میان مسائل برخی از علوم ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و میان برخی مسائل ارتباطی دیده نمی شود. هم چنین مشاهده می شود که فهم برخی علوم متوقف بر فهم علمی دیگر است یا دست کم فهم یک علم به فهم بیش تر علم دیگر کمک می کند. تبیین این روابط میان علوم مختلف ما را کمک می کند تا علوم مختلف را در یک هندسه بتوانیم مشاهده کنیم. این هندسه، مثلا مشخص می کند که آیا یک علم، به خودی خود، هدف تحقیق و مطالعه است یا وسیله و مقدمه ای است برای پژوهش علم دیگر.
هندسه ی علوم، هم چنین محدوده ی مسائل علوم مختلف را نشان می دهد و به این سؤال پاسخ می دهد که: کدام علم باید به کدام مسأله بپردازد. جواب این سؤال فوق العاده با اهمیت است. چرا که گاهی دانشمند و پژوهش گر در پژوهش خود با مسائلی برخورد می کند که محل درگیری و نزاع و ایراد نظر علوم مختلف است. در این گونه مسائل مشاهده می شود که هر علمی از دید و منظر خود به مسأله نگاه کرده و پاسخی متفاوت در حوزه ای متفاوت می دهد. خلط بین این نگاه ها و پاسخ ها می تواند مشکلات جدی برای پژوهش به وجود آورد و آن را از اتقان علمی خارج سازد. فهم دقیق هندسه ی علوم می تواند، دانشمند را از این بن بست خارج کند و به حقیقت رهنمون سازد. به طور مثال، در یکی از معروف ترین وقایع تاریخ علم یعنی دادگاه محاکمه ی گالیله، خلط بین محدوده ی علم تجربی و فلسفه و مشخص نبودن مرزهای این دو برای هر دو طرف دعوا، باعث شده تا مسأله حالت بغرنج به خود گیرد.(2)
پس از طبقه بندی علوم و مشخص کردن محدوده ی هر کدام، با دقت در هندسه ی به دست آمده، در تمام علوم به مسائلی فلسفی بر می خوریم که گرچه، محل پیدایش سؤال، آن علم است، ولی خود علم با توجه به موضوع و روش خود نمی تواند به آن پاسخ دهد. به عنوان مثال فیزیکدان با اندازه گیری طیف نور رسیده از ستاره ای دوردست، نتیجه می گیرد که در آن ستاره ماده ی A وجود دارد. وقتی در این نتیجه گیری و فرآیند آن دقیق می شویم به چندین پرسش و پیش فرض بر می خوریم:
1- فیزیکدان، طیف منتشره از ماده ی A را در زمین اندازه گیری کرده است. آیا یکسان بودن طیف زمینی و طیف ستاره ی مورد نظر، دلیل بر یکسان بودن منشأ آن ها یعنی ماده ی A است؟ به عبارت دیگر، آیا ساختار ماده و قواعد فیزیکی در زمین با قواعد فیزیکی در بقیه ی نقاط عالم یکسان است؟
2- پیش فرض دیگر فیزیکدان این است که، جهان قانون مند و منظم است و نظم یکسانی (حداقل در مورد قوانین و قواعد فیزیک) بر سراسر گیتی حکم فرماست.
3- پیش فرض دیگر، قبول این گزاره است که هر پدیده ای علتی دارد. در صورتی که فیزیکدان به این گزاره اعتقاد نداشت، لزومی نداشت برای دیدن یک طیف منشأ و علتی فرض کند.
و ...
همان طور که دیده می شود هیچ کدام از این پرسش ها را به وسیله ی علم فیزیک نمی توان پاسخ داد. و به وسیله ی فیزیک نمیتوان به پیش فرضهای گفته شده رسید. چرا که اولا روش فیزیک روشی تجربی است و این سؤالات را با روش تجربی نمی توان تحقیق کرد. ثانیا موضوع این پرسش ها و گزاره ها مسائلی از قبیل نظم و علیت و یکسانی جهان است در حالی که موضوع فیزیک، ماده است. حتی اگر بتوان این سؤالات را با روش تجربی تحقیق کرد، خود این پرسش که با چه روشی باید به پاسخ این سؤالات رسید و آیا علم تجربی شایستگی بررسی آن را دارد یا نه؟، خارج از محدوده ی علم فیزیک قرار می گیرد.
و هم چنین است مسائلی از قبیل اثبات وجود موضوع یک علم یا میزان اتقان روش علم و برخی دیدگاه هایی که به عنوان پیش فرض و اصل موضوع، قبل از ورود به علم، پذیرفته شده، قلمداد شده اند. این گونه مسائل را مبادی یک علم می نامیم. به عبارت دیگر مبادی یک علم عبارتند از گزاره هایی که مسائل یک علم وابسته به آن ها هستند و در خود آن علم پژوهش نمیشوند بلکه محل پژوهش آن ها علم دیگری است.
پاره ای از این مبادی، فلسفی هستند و برای اثبات نیازمندِ پژوهش و تحقیق فلسفی. به مبادی فلسفی یک علم که محل تحقیق آن ها، فلسفه و فکر فلسفی است، مبانی فلسفی آن علم می گوییم.
رسانه و ارتباطات نیز به عنوان یک دانش، هم چون سایر علوم، مبانی فلسفی دارد که محتاج کشف، بررسی و صحت سنجی هستند. به این منظور باید ابتدا جایگاه علم رسانه را در میان علوم مشخص کرد و با شناخت درست محدوده و مسائل و موضوع آن، به استخراج مبانی فلسفی آن و سنجیدن صحت آن مبانی پرداخت.
این نوشتار به دنبال جایگاه فلسفه رسانه میباشد و معتقد است چون فلسفه رسانه علمی میان رشتهای است پس دامنهی آن بسیار گسترده است که پیدا کردن اصول فلسفی در همه ی حوزه های آن بسیار سخت می باشد و مجال وسیعتری را میطلبد.
2-2) رابطه ی علوم
مسائل قابل شناخت برای انسان، طیف بسیار گسترده ای را تشکیل میدهند. در این طیف گسترده پاره ای از مسائل دارای ارتباطی تنگاتنگ با هم هستند، آن چنان که آن مسائل را تحت یک علم قرار می دهیم. ارتباط میان بسیاری از این مسائل قابل شناخت، آن چنان نیست که بتوان آن ها را در یک محدوده ی معین و تحت عنوان یک علم گردآوری کرد. و یا اگر هم این قابلیت وجود دارد، مسائل آن چنان بی ارتباطند که فایده ای بر این گردآوری مترتب نیست. به هر روی با در نظر گرفتن برخی معیارها و ملاک ها این تقسیم بندی صورت می پذیرد. یعنی علوم از هم دیگر متمایز می شوند. یک علم به بررسی مسائل پیرامون کمیت ها میپردازد و ریاضیات نام میگیرد؛ علم دیگر از احوال جانوران صحبت می کند و جانورشناسی نام می گیرد و ... .بنابراین علوم مختلف بشری به محدوده هایی معین تقسیم می گردند و هر محدوده که بیان گر یک علم است با ملاک هایی از محدوده ها و علوم دیگر متمایز می گردد.
فهم این محدوده ها و ملاک ها بسیار مهم است و می تواند جلوی بسیاری از اشتباهات بزرگ علمی را بگیرد. به عنوان مثال، با شناخت محدوده ی دو علم فلسفه و تاریخ و وجوه تمایز این دو، برای پاسخ به این پرسش که «انقلاب اسلامی ایران در چه روزی به پیروزی رسید؟» به استدلال عقلی روی نخواهیم آورد و به دنبال گزارش های تاریخی میرویم و یا برای پاسخ به این پرسش که «آیا جهان، حادث است یا قدیم؟» به جای مراجعه به گزارش های تاریخی، به تفکر عقلانی خواهیم پرداخت. فهم رابطه ی بین این دو علم میتواند به یافتن پاسخ این پرسش ها کمک نیز بکند. مثلا برای یافتن پاسخ پرسش دوم، می توان به نقل های تاریخی رجوع کرد و پاسخ هایی که متفکران متعدد به این سؤال دادهاند را نقطه ی آغازی برای تفکر عقلانی خویش قرار داد.(3)
به منظور فهم دقیق محدوده ی هر علم، منطق دانان و فلاسفه ی قدیم، از هشت امر صحبت به میان می آورند. این هشت امر که به رؤوس ثمانیه معروفند، عبارتند از:
موضوع علم، روش علم، غایت علم، فایده ی علم، جایگاه علم، مسائل علم، تاریخ علم (مدون علم)، نحوه ی تعلیم علم
سؤال اساسی این است که کدامیک از این رؤوس مبنای اصلی طبقه بندی علوم است؟ کدامیک معیار اصلی تمایز میان علوم است؟ کدامیک از این رؤوس صلاحیت بیش تری برای به دست دادن یک تعریف دقیق و جامع از علم دارد؟ قاعدتا هر کدام از این رؤوس را که به عنوان مبنای تمایز میان علوم قرار دهیم، هندسه ی به دست آمده تفاوت خواهد کرد. مثلا اگر موضوع علوم را ملاک تقسیم قرار دهیم، علم جانور شناسی با موضوع «جانور» از علم فیزیک با موضوع «ماده» و علم هندسه با موضوع «کم متصل» متمایز خواهد شد. اما اگر روش علم را ملاک تقسیم قرار دهیم، دو علم فیزیک و جانورشناسی در رده ی علم تجربی و هندسه در رده ی علوم عقلی قرار خواهد گرفت. علم جانور شناسی نیز با توجه به تمایزات روشی خود از فیزیک جدا خواهد شد. بنابراین، این سؤال مطرح است که تعریف دقیق یک علم باید بر اساس کدام رؤوس باشد؟
2-3) انواع طبقه بندی
علوم را به دو شکل می توان دسته بندی کرد:1- دسته بندی اعتباری 2- دسته بندی نفس الامری (حقیقی)
مقصود از دسته بندی اعتباری، تقسیمی است که ملاک آن به دست ماست و به وسیله ی اعتباری که ما می کنیم صورت میگیرد. یعنی با انتخاب ما چیزی به عنوان ملاک و معیار قرار می گیرد و با انتخاب ما از معیار بودن خارج می شود. اما دستهبندی نفس الامری یا حقیقی، تقسیمی است که ملاک آن، صرف نظر از اعتبار و انتخاب و تصمیم ما، تابع واقعیت است.
به عبارت دیگر، خود قضایا و مسائل علوم دارای خصوصیتی هستند که بر اساس امر خاصی دسته بندی می شوند(4).
از میان این دو نوع، طبقه بندی نفس الامری مطلوب تر است. زیرا، امری که واقعا علوم مختلف را از هم متمایز می کند، ملاک تقسیم قرار می دهد و بنابراین، طبقه بندی که به ما ارائه می کند بر اساس تمایزات حقیقی و نه اعتباری علوم است. حال باید دید که کدامیک از رؤوس ثمانیه می تواند، یک چنین طبقه بندی به ما ارائه کند.
تقسیم بندی بر اساس موضوع علم: موضوع علم، محوری است که مسائل هم سنخ را دور هم جمع می کند.(5) به عبارت دیگر، آن چیزی است که مسائل علم حول آن است و درباره ی احوال و آثار آن صحبت می کنند. با رعایت این تقسیم بندی هماهنگی و ارتباط بین مسائل بهتر رعایت می شود. با توجه به این که موضوع علم صرف نظر از اعتبار و قرارداد ما، واقعا موضوعیت دارد، دسته بندی بر اساس موضوع، نفس الامری است. این خود موضوع است که مشخص می کند کدام مسائل در محدوده ی علم قرار بگیرد و کدام مسائل به علم دیگری سپرده شود. مثلا با توجه به این که موضوع علم حساب کم منفصل (عدد) است، اگر در جایی با مسألهای از اعداد برخورد کردیم، آن را به علم حساب میسپاریم. ذکر این نکته ضروری است که موضوعات علوم بعضا با یکدیگر تداخل دارند. مثلا موضوع فلسفه «موجود» است. جانور، ماده و سیستم هم موجود هستند. این که از بین این علوم کدامیک متولی مسأله باشند، به خود مسأله و قیود دیگر آن بستگی دارد. مثلا اگر بخواهیم ماده را از آن جهت که وجود دارد مطالعه کنیم، به فلسفه رجوع میکنیم و اگر بخواهیم ماده را از آن جهت که جسم است، بررسی کنیم به فیزیک. تقسیم بندی بر اساس موضوع رایج ترین شیوه ی تقسیم بندی در میان علمای قدیم است.
تقسیم بندی بر اساس روش علم: این که علم به کدام شیوه و به چه وسیله ای تحقیق می شود می تواند ملاک دسته بندی علوم باشد. طبق این ملاک علوم را می توانیم به تجربی، عقلی، نقلی و ... تقسیم کنیم. این ملاک از جهتی نفس الامری و از جهتی اعتباری است. از آن جهت اعتباری است که روش تحقیق بستگی پیدا می کند به نظر محقق. مثلا بسیاری از محققین گذشته بر خلاف دانشمندان امروزی با روش عقلی فلسفی به سراغ برخی علوم تجربی مثل جانورشناسی رفته اند. ولی از آن جهت نفس الامری است که تحقیق برخی از موضوعات، واقعا منحصر در روشی خاص است که آن موضوع می طلبد. مثلا علم تاریخ واقعا میطلبد که با روشی نقلی تحقیق شود. البته در این صورت باز هم نفس الامری بودن دسته بندی به موضوع علم برگشت میکند که مقتضای آن روش خاصی است و نه به خود روش. دانشمندان و فلاسفه ی مدرن، به جای طبقه بندی علوم بر اساس موضوعات آن ها، علم را بر اساس روش آن تقسیم بندی می کنند. در واقع علم نوین به تفکیک موضوعات علوم چندان قائل نیست و اصالت را به روش و متدلوژی علم می دهد. بررسی چرایی این مسأله، مجالی وسیع تر می طلبد و از موضوع این نوشتار خارج است.
تقسیم بندی بر اساس غایت علم: غایت علم، انگیزه و هدفی است که عالم از یادگیری علم دنبال می کند. واضح است که این ملاک، ملاکی اعتباری است. غایت علم با فایده ی آن رابطه ی تنگاتنگی دارد. تفاوت فایده ی علم با هدف علم از این جهت است که غایت علم، انگیزه ی ابتدایی محقق برای وارد شدن در علم است، ولی فایده ی علم پس از آموختن علم و در صورت رعایت قواعد علم نصیب عالم می شود. برخی از علوم را بر اساس فایده تعریف می کنند.
تقسیم بندی بر اساس سایر ملاک ها: گاهی علوم بر اساس سایر ملاک ها نیز تقسیم می شوند. مثلا بر اساس مسائل آن علم. مثل علم خداشناسی که بر اساس مسائل مربوط به خدا تعریف شده. هر چند شاخه های آن از نظر روش ممکن است تفاوت داشته باشند. مثل خداشناسی عرفانی، فلسفی، نقلی، کلامی و ... .
3-4) مبانی فلسفی علم
دانستیم که علوم، وابسته به یک سری مقدمات و شناخت های پیشینی هستند. این مقدمات را مبادی علم نامیدیم و گفتیم که مبادی یک علم، خود یا بدیهیاند یا مسأله ی علم دیگری هستند. پاره ای از این مبادی، از مسائل فلسفه به شمار می روند. این که آیا مسائل فلسفی بر روی سایر علوم و از جمله علم تجربی تأثیر دارند یا خیر از بحث های چالش برانگیز قرن بیستم به شمار می رود. برای درک بهتر مسأله، باید ابتدا تعریفی از فلسفه ارائه و رابطه ی آن را با علوم مشخص کنیم.3-5) رابطه ی فلسفه و علوم
اگر هدف علم را کشف واقعیت موجود در جهان و تفسیر آن بدانیم، آن گاه علوم مختلف -بسته به موضوعشان- عهده دار کشف گوشه ای از هستیاند. بنابراین موضوع علوم «موجودات» هستند. اما موضوع هر علمی باعث می شود تا موجودِ موضوعِ آن علم قید خاصی بخورد. مثلا در علم پزشکی از موجود بحث می شود از آن جهت و با این قید که موجود، بدن داشته باشد. می توان علمی را متصور شد که موضوع آن علم، موجود است بدون هیچ قیدی. این علم احوال و آثار موجود را بررسی می کند از آن جهت که موجود است. بنابراین چون این علم از موجود مطلق بحث می کند نتایج و قضایای آن را می توان بر تمامی موجودات حمل کرد. مثلا فلسفه می گوید: موجود یا علت است یا معلول. این حکم بر تمامی موجودات، خواه ابعاد سه گانه داشته باشند خواه نداشته باشند، خواه بدن داشته باشند یا نه و... قابل حمل است. از دیرباز فلسفه را این گونه تعریف کردهاند: علمی که از احوال موجود مطلق بحث می کند، یا علمی که از احوال کلی وجود بحث می کند، یا مجموعه ی قضایا و مسائلی که پیرامون «موجود از آن جهت که موجود است» مطرح می شود. این علم را «فلسفه» یا «مابعدالطبیعه»(6) نیز نامیده اند.(7)با این تعبیر می توان فلسفه را علم کلی و سایر علوم را علوم جزیی نامید.
3-6) ناخودآگاهی و خودآگاهی مبانی فلسفی
دریافتیم که هر علم و هر عمل ارادی که ناشی از علم است، قطعا مبنای فلسفی دارد. مبانی فلسفیِ قضایای ذهن را می توان به عنوان ظرف و شکل ذهن در نظر گرفت که هر مظروفی (تجربه، حس، قضایای عقلی و ...) وارد آن می شود، شکل آن را به خود می گیرد. در طول تاریخ علم بارها اتفاق افتاده که دو دانشمند پدیده ی یکسانی را مشاهده نموده اند و به عنوان ماده ی اولیه و ورودی وارد ذهن خود کرده اند، اما مبانی فلسفی متفاوت آن ها هم چون ظروف مختلف عمل کرده و از یک پدیده ی یکسان، نتایج متعددی را باعث شده است. توجهِ خودآگاه به مبانی فلسفی علم، این کمک را به دانشمند می کند که بتواند بدون پیرویِ کورکورانه از مبانی ای که درستیِ آن ها را نسنجیده است، نتیجه گیری کند و به علم خود در گستره ی وسیع تری نظر کند و مبانی و نتایجِ آن را بهتر تحلیل کند.ج) فصل سوم: تکنولوژی
3-1) دیالکتیک تکنولوژی
امروزه در مورد نقش اساسی تکنولوژی در زندگی بشر و اثر روزافزون آن در تحولات آینده جوامع بشری تردیدی وجود ندارد. دولتها، سازمانهای بزرگ ملی و بین المللی و بنگاههای کوچک و بزرگ اقتصادی برای موفقیت خود نیاز به تکنولوژی دارند. بشر درحالی وارد قرن بیست و یکم شده است که پیشرفتهای تکنولوژی او را محاصره کرده و جوامع بشری وابستگی شدیدی به تکنولوژی پیدا کردهاند. در طی دهههای گذشته اظهار نظرهای کاملا متفاوت و متضادی درباره ماهیت تکنولوژی ابراز گشته است اما آنچه مسلم است بیان این گونه دیدگاههای متضاد، خود نشان دهنده تأثیر عظیم این مصنوع بشری بر زندگی نوع انسان است. گستردگی و عمق حوزه تأثیرات تکنولوژی به حدی است که باعث شده عدهای از صاحب نظران، مفتون پیشرفتها و رفاه نسبی ایجاد شده ناشی از توسعه تکنولوژی شوند و در مقابل عدهای از محققان و متفکران با توجه به اثرات تکنولوژی بر زندگی اجتماعی انسان و طبیعت پیرامون وی، عطایش را به لقایش بخشیده و یکسره به نفی آن بپردازند.امروزه از وسایل زندگی روزمره تا جنگ افزارهای پیچیده نظامی و از روابط فردی تا مناسبات بین المللی، همه و همه تحت الشعاع تکنولوژی است. از روزی که انسانهای اولیه از ابزارهای ساده برای شکار و دفاع از خود استفاده نمودند و به تعبیری اولین تکنولوژیها در خدمت انسان قرار گرفت تا به امروز که پیچیدهترین تکنولوژیها برای ایجاد رفاه بیشتر، ثروت بیشتر، خدمت بیشتر و بالاخره استعمار و استحمار بیشتر ایجاد شدهاند سالیان زیادی میگذرد اما فارغ از نگاه ارزشی و جوهری به تکنولوژی، نکته حائز اهمیت این است که سرعت رشد و خلق تکنولوژیهای جدید در دهههای اخیر و مخصوصا در بعضی از حوزهها نظیر الکترونیک، رایانه و اطلاعات، ژنتیک، علوم زیستی به صورت خارق العادهای افزایش یافته است چنان که بنا به گزارش پریچت(8) در سال 1994، در طی سی سال اخیر بیش از تمامی پنج هزار سال گذشته، اطلاعات تولید شده و میزان عرضه اطلاعات در هر 5 سال، دو برابر میشود.
لذا به نظر میرسد که وابستگی به تکنولوژی بسیار بیشتر از گذشته شده و تکنولوژی عاملی بسیار مؤثر در حیات بشری شده و نمیتوان با نفی کامل، آن را از برنامهریزیهای آینده کنار گذاشت بلکه باید بتوان آن را مدیریت کرده و در جهت مقاصد مطلوب استفاده نمود.(9)
علی رغم نقش کلیدی که تکنولوژی در زندگی انسانها ایفا میکند و در آینده نیز ایفا خواهد کرد، هنوز تصور واحدی از این مفهوم در اذهان وجود ندارد. تعریف تکنولوژی کمک خواهد کرد تا راه بیان و تشریح مفاهیمی چون استراتژی برای تکنولوژی هموار شود.
3-2) تعریف تکنولوژی
در نوشتههای مربوط به تکنولوژی عموما به ریشه لغوی آن اشاره میشود اما به نظر میرسد این مفهوم بعد از خلق توسط انسان، تطور معانی پیدا کرده و مفاهیم دیگری نیز بر آن اضافه شده است.تکنولوژی از بعد لغوی به معنی مصنوع بشری است که به هدف و تدبیر خاصی ساخته شده است. در ادبیات مدیریت تکنولوژی، تعاریف و تعابیر مختلفی از تکنولوژی ارائه شده است که منعکس کننده نقطه نظرات متفاوت محققین و صاحب نظران این رشته است.(10)
اکثر محققین بر این نکته اتفاق نظر دارند که تکنولوژی کاربرد علم در جهت مرتفع کردن نیازهای زندگی انسان است(11) . به اعتقاد برخی دیگر تکنولوژی عبارت است از کاربرد عملی دستاوردهای علمی و تجربی به منظور پاسخ به یک یا چند نیاز(12) .
در تعریفی گستردهتر، تکنولوژی مجموعهای از دانشها(13) ، ابزارها و تکنیکها است که منشأ علوم تجربی(14) و تجربیات عملی داشته و در طراحی و تولید محصولات، فرایندها، سیستمها و خدمات به کار میرود(15).
3-3) فلسفهی تکنولوژی از نظر هایدگر
همانطور که گفتیم پرسشگری از ماهیت و حقیقت تکنولوژی، سؤال بسیاری از متفکرین بوده است. این مطلب به دلیل وسعت تأثیرات مثبت و منفی علم جدید و تکنولوژی حاصل از آن در زندگی بشر بود. یکی از متفکرینی که در این راستا به تبیینی بدیع و عمیق دست یافت، هایدگر بود. در این قسمت به بررسی مقالهی مهم «پرسش از تکنولوژی» اثر هایدگر و سایر مطالب پراکنده در این موضوع که در آثار دیگرش میباشد، می پردازیم.در نزد هایدگر، تکنولوژی نه صرف یک دستاورد خارجی و بروز ظاهری علم، بلکه ظهور امر تکنولوژیک بود. این به چه معناست؟
ابتدا با باید دانست تلقی تکنولوژی به عنوان امری خنثی، تلقی نادرستی است.(16) تکنولوژی ابزار است، این صحیح است اما همانند هر ابزار دیگری برای رسیدن به هدف خاصی ساخته شده است. هایدگر به تبیین معنای هدف و غایت در پرتوی فهم علت و معلول می پردازد.(17)
تکنولوژی امری را به ظهور میآورد. هر چیزی که علت برای معلولی باشد، در حقیقت به نوعی امر حاضر را به ظهور میآورد. فرآوردن در منظر یونانیان دو نوع است:
1) فرآوردنی است که به نوعی از خود– برآمدن (فوزیس) است. فوزیس خصوصیت خودشکوفایی را دارد.
2) فرآوردهی دست افزاری و هنری است، یونانیان به این نوع فرآوردن، تخنه میگویند.
مثال نوع اول همهی پدیدههای طبیعی اطراف ماست. مثال نوع دوم هم جام نقرهای است که شکوفایی را نه در خود، بلکه در دیگری، صنعتگر یا در هنرمند دارد. این فرآوردن خود به معنای کشف حجاب است.
تکنولوژی نوعی انکشاف است. زیرا تخنه به پوئسیس تعلق دارد (پوئسیس فرآوردن است، پس تخنه امری پودتیک و شاعرانه است.).(18)
تخنه از امری کشف حجاب میکند که خود را فرآ نمیآورد. کسی که خانهای یا زورقی یا جامی نقرهای میسازد، بر مبنای مقتضیات چهار نوع علیت، از امری که باید فرآورده شود، کشف حجاب میکند(19)
در این انکشاف از قبل شکل نهایی محصول مورد نظر، منظور میشود. این محصول نهایی در حقیقت از قبل بصورت علّت غایی باید حاضر باشد تا فرآورده حاصل شود.
اما آیا در مورد تکنولوژی جدید هم این حرف صادق است؟ مشهور است که تکنولوژی جدید بر فیزیک جدید همچون علمی دقیق استوار است. اما هایدگر میگوید که عکس آن نیز صادق است.
3-4) تقدم تکنولوژی بر علم
تکنولوژی بر علم مقدم است! زیرا فیزیک جدید به عنوان علمی آزمایشگاهی به دستگاههای تکنیکی و به پیشرفت در ساخت این دستگاهها متکّی است.(20)علاوه بر این هایدگر از عبارت تقدم تاریخی تکنولوژی بر علم استفاده میکند. اگرچه از لحاظ تقویمی باید علم جدید بوجود بیاید تا تکنولوژی محقق شود اما از لحاظ تاریخی و وجودی آنچه قرار گرفته است با هویت علم جدید محقق شود، به صورت علّت غایی از همان ابتدا حضور دارد. علت غایی در «ابتدا» تصور می شود و در «نهایت» ظهور مییابد.
نظریهی فیزیکی جدید طبیعت نخست راه را نه برای تکنولوژی بلکه برای ماهیت تکنولوژی جدید هموار میکند.(21) (و ماهیت شیء مقدم بر آن است).
این حرف هایدگر مدعای تاریخی نیز دارد. تکنولوژی یک حوالت خاص وجودی است و این تقدیر بر تمام عصر تاریخی تکنولوژی احاطه دارد. «حتی پیش از آنکه اسقف اورم ما عالم را ساعتی مکانیکی اعلام کند، ستایش و پیش بینی آیندهای تکنولوژیک و با شکوه امری بسیار معمول شده بود. راجر بیکن در سال 1260 م در هنگام گمانپردازی خود دربارهی وضع حمل و نقل در آینده، با اعتماد به نفس، از عصر خودروها، زیردریاییها و هواپیماها سخن میراند.»(22)
3-5) تفاوت تکنولوژی قدیم و جدید
اما به نظر هایدگر تفاوت اساسی تکنولوژی قدیم و جدید در این است که دیگر این انکشاف، پوئسیس نیست. بلکه انکشاف حاکم در آن نوعی تعرض است. این تعرض به طبیعت از این حیث است که تأمین کنندهی انرژی و منبع آن است. ما با این تعرض، انرژی را از دل طبیعت استخراج میکنیم و ذخیره مینماییم. اما این در مورد آسیاب بادی قدیم صادق نیست زیرا آن کاملا به امید وزش باد واگذاشته میشود و جریان هوا را حبس نمیکند تا آن را ذخیره کند.در دوران قدیم کشاورز زمین را کشت میکرد و سعی میکرد با مراقبت و نگهداری از آن، آن را به نظم درآورد. اما در کشاورزی جدید معنای نظم «در افتادن» با طبیعت است.
فرانسیس بیکن میگوید: بشر از موجودات طبیعی نظمی بیش از آنچه واقعا در آن وجود دارد انتظار دارد. این جمله دقیقا منشأ نگاه جدید به نظم و تغییر طبیعت در جهت اراده و تعریف انسان از نظم را نشان میدهد. ما انرژی را حبس و عرضه میکنیم علاوه بر آن این انکشافی است به سمت حداکثر بازدهی و حداقل هزینه. ذغال سنگ استخراج شده از یک معدن برای این تولید نشده است که صرفا در این جا یا آن جا مهیا باشد، این ذغال سنگ انبار میشود یعنی آماده است تا به محض ضرورت گرمای خورشیدی ذخیره شده در خود را تسلیم کند. به گرمای خورشید به سبب حرارت تعرض میشود تا بخار لازم را تأمین کند، بخاری که فشارش چرخ دنده را میگرداند و از این طریق کارخانه را به راه میاندازد.
در سیطرهی تکنولوژی همه چیز باید تحت فرمان ظهور کند، همه چیز در حال آماده باش و مهیای استفاده است تا در صورت لزوم مورد استفاده قرار گیرد " اکتشاف و حبس کردن، تغییر شکل دادن، انبار کردن، توزیع کردن و تغییر مدار همگی انحاء انکشاف هستند "(23)
آنچه به عنوان منبع لایزال به حال آماده باش به انتظار میایستد دیگر به مفهوم شئ - آنچنان که هایدگر تبیین میکند– در برابر ما نایستاده است. بشر به معارضهای دعوت میشود که بنا بر آن امر واقع را همچون منبع ثابت انظباط میبخشد.
هایدگر این امر گردآورنده را ماهیت تکنولوژی میداند و آن را گشتل مینامد، (گشتل به معنای اسکلت بندی و شبکه بندی است) علم جدید با نحوهی تفکر خود طبیعت را به عنوان شبکهای منظم از نیروهای محاسبه پذیر دنبال و محصور میکند.
مشخصهی اصلی و بنیادی رهیافت جدید علمی ایجاد ارتباط میان دادهها به منظور کسب سیطره و کنترل بر شیء (سایبرنتیک) یعنی همان وصف تکنولوژیک است.(24)
پس حوالت تاریخی تکنولوژی یعنی ماهیت آن، گشتل است. اما این حوالت و تقدیر به معنای جبر نیست و ما را وا نمیدارد تا با جبری تحمیق کننده خود را کورکورانه به دست تکنولوژی بسپاریم یا آن که سراسیمه علیه آن قیام کنیم و آن را به عنوان امری اهریمنی لعن کنیم که این هر دو یکی است .(25) ما باید به فهم درست آن برسیم تا نسبتی آزاد با آن برقرار کنیم. این فهم و نقد، البته در بستر فهمی از وجود امکانپذیر است.
اما پیش از نقد تکنولوژی لازم است سیر تاریخی منجر به این تلقی را پیگیری کنیم، این نگاه در دوران جدید قوت گرفت، دکارت با تعریف انسان به سوژه آن را از هستی جدا کرد و انسان در دامن شناخت فروغلتید و در زندان ذهن گرفتار آمد و از آنجا جهان را همچون یک تصویر ایده یا عکس تلقی کرد.
مقدم بر عصر تکنولوژی عصری است که بشر یاد گرفت به اشیاء جهان به عنوان ابژه یا متعلق شناسایی نگاه کند. پس هویت و موجودیت اشیاء به مدرَک و ابژه قرار گرفتن آنهاست. در اینجا وجود نیز به ابژه تبدیل شد و این نزد هایدگر نقطهی عطفی در سیر نزولی تفکر متافیزیکی غرب است.
اما در مرحلهی بسط آن در دوران تکنولوژی دیگر نه امر ادراکی بلکه امر کنشی یعنی نه آنچه مربوط به ادراک است بلکه آنچه به عمل مربوط است همان گمنه که سوبژه آن را وضع کرده است در برابر من ظاهر میگردد.(26)
پس آنها ابتدا امر داده (وجود) را به متعلق شناسایی یعنی ابژه و سپس آن را به "موجودی" تقلیل دادند.
اما چرا گشتل بشر را تهدید میکند: گشتل مانع تجلی و استیلای حقیقت میشود. حضور آن انکشاف را مورد تهدید قرار میدهد و آن را با این امکان تهدید میکند که هر انکشافی در انضباط به تحلیل رود و راه برای سایر انکشافها و فهمهای هستی بسته میشود. (این همان معنای نهیلیسم است.)
پس در تحلیل نهایی هایدگر سه نقد به تکنولوژی وارد میدارد(27):
الف: تکنولوژی هر چند نتیجهی منطقی تمایل بشر به بهره برداری و استفادهی هر چه بیشتر از طبیعت و محیط خود بوده ولی بر خود آدمی غلبه کرده و سیطره یافته است، دستآورد تکنولوژی فراسوی کنترل بشری شده و مهار آن از دست رفته. «آدمی به لبهی پرتگاه میرسد یعنی در آستانهی جایی که خود او هم باید فقط به عنوان منبع ثابت تلقی شود در این میان بشری که چنین به مخاطره افتاده است خود را متکبرانه در مقام خداوند زمین میستاید به این ترتیب این توهم جا میافتد که هر آنچه بشر پیش روی خود مییابد فقط به این اعتبار وجود دارد که ساختهی اوست این توهم به نوبهی خود سرابی نهایی را دامن میزند: گویی بشر همه جا فقط خودش را میبیند و بس؛ ولی در واقع دیگر هیچ کجا خود را یعنی ماهیت خویش را نمیبیند»(28)
ب: تکنولوژی جدید بیهدفی و بیخانمانی را به همراه آورده است آدمی بیخانمان شده است از آن رو که انسان جدید به یک ذهن مدرک تبدیل شده و از جهانمندی محروم، لذا جای خود را در جهان از دست داده و بیخانمان است. به همین دلیل تکنولوژی مستلزم پوچی و نیستی است. حذف هستی موجب شده تا انسان در دوران جدید خود را مرکز عالم بداند و این به بهای از دست دادن جای خود در جهان است.
ج: "تکنولوژی هرگونه امکان دیگری را برای کشف و بازنمایی موجودات از میان میبرد "زیرا در همه چیز رسوخ کرده است همهی شئون انسان جدید مثل هنر و زبان و حتی تفکر تکنولوژیک شده است.
«زمانی که تفکر به پایان میرسد و ساحت خویش را ترک میگوید میمیرد. در آن صورت باور امنی را برای خویش به منزلهی تخنه که به معنای ابزار و وسیلهی آموزشی و تحصیلی است جانشین حقیقتی میکند که از کف داده است و بنا بر این تفکر به فعالیتی تحقیقی و در مرحلهی بعد به شغل و پیشهای فرهنگی تبدیل میشود. »(29)
د) فصل چهارم: فلسفه رسانه
4-1) بستری تعاملیفلسفه رسانه بستری تعاملی است که میتواند رسانه را از میانبرهای تاریخی به جریانهای شگرفی سوق دهد که تا کنون در جهان رسانهای دیده نشده است. رسانههای کلاسیک در دنیای مجازی ارتباطات به کنشی متقابل روی آوردهاند. اما تغییراتی که در نحوه ذخیره ساختن و تبادل اطلاعات پدیدار گشته به تمام هستی انسانی مربوط میشود و در ارتباط با ادراک مکان و زمان و ارتباطات میان انسانها قرار دارد.(30)
4-2) رویکردهای معرفتی- فلسفیِ رسانه
سه موضوع در اینجا مطرح است: رویکرد هستی شناختی، رویکرد معرفت شناختی و رویکرد ارزش شناختی. اساسا وقتی نگاه هستی شناختی به رسانه داریم، رسانه فینفسه وجود دارد و در کنار موجودیتش برای این که این موجودیت مفهوم پیدا کند، نگاه هستی شناسانه به آن داریم. برای نمونه در این رویکرد این مسایل به نظر میآیند: چگونه میتوان به پیامی که رسانه ساطع میکند اعتماد هستی بخش داشت؟ اگر اعتماد یا اعتمادپذیری هستینگر در یک رسانه وجود دارد، این امر موضوعی تا چه مفهومی قابلیت تحقق دارد و آخرین نکتهای که این تحقق مفهومی را امکان پذیر میکند این که تا چه معنایی جایگاه فلسفه میتواند در مفهوم رسانهای بودنش معنا پیدا کند؟ فلسفه معنا پذیری در اینجا این است که بتوان برای آن رسانه جهانبینی و اندیشه یافت! رویکرد دیگر ما نگاه معرفتشناسی به رسانه است. در اینجا رسانه به یک شناخت وابسته است نوعی معرفت حقیقی که از آن میتوان به واقعیتی موجز رسید. میدانیم که یک بعد این شناخت کاملا فنی و مربوط به ابزاری و فنی بودن محض رسانه است و بعد دیگر، محتوایی بودن آن است. وقتی نگاه نرمافزاری و معرفتشناسانه را از این باب طلب میکنیم برای ما این سؤال مهم است که تا چه اندازه ما میتوانیم به بیان محتوایی رسانه نگاهی توأم با شناخت بنیادی داشته باشیم. از سوی دیگر بحثهای معاصری که بودریار، بوردیو و فوکو به نوعی در چالشهای معرفت شناختیشان که ریشه در نگاه فلسفیشان به دنیا داشتند برای ابزاری مثل رسانه هم مطرح کردند. به عبارتی شما در رسانه حضور دارید اما در واقع حضور معرفتی و شناسا شده ندارید واین همان بیمکانی و بیزمانی درامر شناسا بودن رسانه است.(31)
4-3) فیلسوفان رسانه و نگاه بیرونی به رسانه
مدیریت رسانه از چند رشته علمی و کاربردی تغذیه میشود. یکی از این رشتهها فلسفه رسانه است. در مدیریت رسانه نمیتوان از تأثیراتی که رسانه فی نفسه بر پیام یا محتوا میگذارد و یا نقش متفاوتی که در نوع اثربخشی و میزان آن دارد، غافل بود. از این جهت فلسفه رسانه و مباحث پیرامون آن بسیار مهم هستند.
4-4) تفاوت معنا از رسانه تا رسانه
مکلوهان، پیامبر عصر رسانه، در مورد هیتلر در جنگ جهانی دوم میگوید که راز موفقیت او این بود که از رادیو و سینما برای اهداف خود استفاده مینمود و تلویزیون هنوز پا به عرصه حیات نگذاشته بود. مکلوهان میگوید که رادیو چون چهره فرد را نشان نمیدهد به سخنران ابهت میدهد و تخیل فرد را به جریان میاندازد و سینما چون ابعاد را بزرگتر از حد واقعی خود نشان میدهد به فرد ابهت میدهد و قدرت اقناعی خوبی دارد. اما تلویزیون چون ابعاد را کوچکتر از واقع نشان میدهد فرد را کوچک میکند و استاد مسخره کردن افراد جدی است! او وسایل را به دسته سرد و گرم تقسیم میکند و میگوید که «رسانه پیام است» و از تأثیرات ابزار سخن میگوید که همه اینها ناظر بر ذات تکنولوژی است.(32)
در زمان مکلوهان هنوز وبلاگ و فضای مجازی اختراع نشده بود وگرنه او در ادامهی همین منطق میدید که فضای مجازی چطور نویسنده وبلاگ و مخاطبان آن را سطحی میکند؛ نحوه نوشتن وبلاگ که مبتنی بر خلاصه نویسی و حرف غیر جدی است به شدت بر روح انسان رسوخ کرده و کافی است شما تجربه وبلاگ نویسی یا شبکههای اجتماعی داشته باشید تا بفهمید برای جذب مخاطب چه لاطائلاتی، آن هم به صورت کپسولی، که نباید گفت و از خواندن مقالات و حرف مهم و جدی زدن در فضای مجازی که دیگر صحبت نباید کرد. مثال دیگر تفاوت کتاب و روزنامه است که نیل پستمن مقایسه میکند که چطور روزنامه سطحیتر از کتاب است درحالی که کتاب به انسان عمق میبخشد.(33) نیل پستمن در کتاب خود نشان میدهد که چگونه تلویزیون مردم را احمق کرده است. و ما خاطر نشان میسازیم که عدهای در این باره از عنوان روح مدرنیته و دنیای مدرنیته زده استفاده میکنند که لازم است جداگانه در این مورد حرف بزنیم.(34)
این چند نمونهای از تفاوت معنا سازی در رسانهها است که موجب تفاوت در بهره برداری از آن میشود. یعنی معنای هر متنی از یک رسانه تا رسانه دیگر متفاوت است و هر رسانه حسب ویژگی های ماهوی که دارد قادر به تولید سطح خاصی از معنا میباشد.
با این فرض که هر رسانه معنایی در حد توان ماهوی خودش میتواند بوجود آورد و به همین دلیل تأثیر متفاوتی بر مخاطبش دارد، فلسفه رسانه، معرفت نظری لازم و ضروری برای مدیریت رسانه میشود. اما فلسفه رسانه چیست؟
در یک تقسیم بندی کلی، فلسفه رسانه به دو بخش فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم میشود.
در فلسفه نظری رسانه، معرفت شناسی رسانهها و امکان دستیابی به شرایطی که بر اساس آن اصل تعمیم معنا مورد توجه قرار گیرد، از اهمیت زیادی برخوردار است، و این در حالی است که در فلسفه عملی رسانه، ضمن بهره گیری از مبانی متافلسفی و متافیزیکی، مسئله تعامل سازنده در طراحی روش های بشری برای انتقال و تبدیل واقعیت و نه معرفت، واقعیت مورد تأمل قرار میگیرد. به همین دلیل، واقع گرایی رسانهای و همچنین ضد واقع گرایی رسانهای که هر دو در دسته نظریات بازنماگرایی قرار میگیرند در فلسفه نظری رسانهها مورد توجه قرار دارند.(35) منظور از "بازنمایی" تولید معنا در چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است. به این معنی که "معنا" از طریق نشانهها، به ویژه زبان تولید میشود. زبان سازنده معنا برای اشیاء مادی و رویههای اجتماعی است و صرفا واسطهای خنثی و بیطرف برای صورت بندی معنا و معرفت درباره جهان نیست(36)مبنای فلسفه نظری رسانه دقیقا همان اصلی است که فلسفههای نظری مدرن بر آن استوار شدهاند. این قبیل فلسفهها غالبا به بررسی شرایط امکان ادراک و معرفت انسانی میپردازند، مسئلهای که باید با ارتباط به واقعیت در جهان خارج بدان پاسخ داد، و آن نیز مبتنی بر یک نوع عینیتگرایی است، چه آنکه این عینیتگرایی از نوع رئالیسم و یا ضد رئالیسم و یا ترکیبی از هر دو باشد. بطور کلی در حوزه فلسفه رسانهای سه رویکرد کلی و اساسی وجود دارد.(37)
الف- رویکرد ابزارگرایانه (Instrumentalism): طبق این رویکرد رسانه فقط یک وسیله است برای انتقال پیام یا معنا. در این رویکرد به جای توجه و تمرکز بر معانی نمادهای بکار گرفته شده در رسانه، بر چگونگی کاربرد آن تأکید دارد. پراگماتیستها یا عملگرایان عموما در این حوزه قرار دارند.
ب- رویکرد ذات گرایانه (Essentialism): این رویکرد بر تأثیر ماهیت رسانه بر معنا تأکید دارد. مطابق این نظر، این رسانهها هستند که معنا سازند و افرادی که از آنها استفاده میکنند با معانی رسانهساخته مواجه میشوند. این رویکرد مبتنی بر جبرگرایی مطلق تکنولوژی است و دست بشری را کوتاه از اثربخشی میداند.
ج- رویکرد متعامل (Essentialism- Instrumentalism): این رویکردی است که به تأثیر ماهیت و ذات نوع رسانه بر معنا و پیام تأکید دارد اما بر این باور است که میتوان با شناخت حقیقت هر رسانه از آن در جهت درست تولید معنا و انتقال پیام استفاده کرد. علاقمندان به مکتب فلسفه متقاطع که هم فلسفه نظری را مورد توجه قرار میدهند و هم فلسفه عملی و پراگماتیسم را نیز مؤثر میدانند غالبا در این حوزه اندیشهای قرار میگیرند.
علیرغم نزاعی که میان فیلسوفان رسانه وجود دارد چه آنها که بر تولید معنا تأکید دارند یعنی فیلسوفان نظری و چه آنهایی که از دریچه پراگماتیستی به رسانه نگاه میکنند و دریافتی تا حدودی ابزاری از آن دارند و اصحاب مکتب متعامل یا معتقد به فلسفه متقاطع که ضمن توجه به فلسفه نظری بر فلسفه عملی و گرایشات پراگماتیستی تأکید دارند، کاربران و مخاطبان مسیر علاقه خود را فارغ از اینها ادامه میدهند. اما میتوان گفت کسانی که در یک رسانه کار میکنند بطور طبیعی و یا ناخودآگاه مبتنی بر یکی از این رویکردها فعالیتهای خود را سامان میدهند.
درهم تنیدگی مدیریت رسانه با دانش فلسفه رسانه ناشی از همین تفاوتهای موجود در نگاه مدیران به رسانه و البته انتظارات آنها از کارکنان تولیدی و ستادی و حتی مخاطبان و نوع و میزان تأثیر محتوا بر آن ها است.
ه) فصل پنجم: خاتمه
5-1) جمعبندی:
نتایج گرفته شده در نوشتار در هر بخش به طور ضمنی گفته شد. به طور خلاصه می توان اهم موارد را به این صورت دسته بندی کرد:اثبات برخی اصول موضوعه ی علوم نیز بر عهده ی فلسفه است. یکی از مهم ترین این اصول موضوعه، اصل علیت است. اصل علیت را میتوان سنگ بنای بسیاری از علوم دانست و بدون آن فاتحه ی علم را باید خواند. هم چنان که در بسیاری از علوم، قضایای علم از طریق کشف علت، ساخته و به هم ربط داده می شوند(38). بسیاری از مبادی علوم و از جمله مبادی علم رسانه، از این دسته اصول هستند که باید در فلسفه و با استفاده از روش فلسفی به بررسی آن ها پرداخت.
ناگفته نماند که این تعریف از فلسفه و نوع رابطه ی علوم با آن مورد مناقشه ی جدی در قرون اخیر و به ویژه در ابتدای قرن بیستم بوده است. برخی از فلاسفه ی علم نظیر اعضای حلقه ی وین(39) مابعدالطبیعه و فلسفه را بیمعنی می دانستند و به دنبال آن بودند تا مسائل علمی را از مبادی فلسفی بی نیاز کنند. هر چند چنین آرایی نیز در مورد رابطه ی فلسفه و علم وجود دارد، اما اکثر فلاسفه ی علم تأثیر متقابل فلسفه و علم تجربی را پذیرفته اند.(40) تعاریف دیگری نیز از فلسفه ی علم و توضیح رابطه ی فسلفه و علم تجربی شده که به آن چه اشاره کردیم بسیار نزدیک است. از جمله: «فلسفه علم عبارت است از معرفت ماهیت علم و انواع اصول و مبادی و نتایج آن، و همچنین شناخت روابط علوم با یکدیگر، چه در قلمرو آن چنان که هستند و چه در قلمرو آن چنان که میتوانند باشند(41).
هر علمی مبانی فلسفی ای دارد که باید شناخته شوند. مبانی فلسفی هر علم را می توان در ماهیت علم، موضوع علم، روش علم و مبادی علم جست وجو کرد.
5-2) پیشنهادات
امروزه هرچه سیستم و سازمانی در جامعه اثرگذارتر باشد، مدیریت آن حساستر است و تصمیمگیری باید در آن سریعتر و بحرانیتر باشد. به عبارت دیگر مدیریت رسانه باید در بحرانهای گوناگون، سکانداری نظام را به خوبی بر عهده گیرد. در سازمانهای رسانهای اولین و مهمترین مقولهای که باید مطمح نظر باشد طرحریزی استراتژی در این گونه سازمانهاست. در مرتبه بعد باید ساختار سازمانی اینگونه از سازمانها متناسب با برنامهریزی راهبردی آن و همچنین تکنولوژی سازمانی آن نیز باید متناسب با استراتژی سازمانی انتخاب و به کار گرفته شود.یکی از حوزههای استراتژیک که این مقاله به دنبال بررسی آن بود، حرکت تکنولوژی میباشد. اکنون سؤال اینجاست که چه مسائلی در مدیریت کلان یک رسانه، با توجه به ذات تکنولوژی و تحول سریع آن اتفاق خواهد افتاد و مدیر رسانه چگونه با آن باید برخورد کند. البته بضاعت این مقاله کمتر از آن بود که به تمامی سوالها جواب دهد؛ بلکه هدف این مقاله بر این بود که سؤالهایی را مطرح کند و چه خوب است که دیگرانی پیدا شوند که در تکمیل بحث، به این سؤالات جواب دهند. برخی از این سؤالات درمورد اقتصاد رسانه، عملکرد کارکنان، مخاطبان، رقبا و مسائل جدیدی است که در این حرکت تکنولوژیک رخ خواهد داد.(42)
اکنون که اندکی از ذات تکنولوژی صحبت کردیم و به وجود آن پی بردیم نوبت آن میرسد که اثرات آن را بر مخاطبان رسانهها بررسی کنیم و روح حاکم بر زمانه را به خوبی بشناسیم.
با افزایش سرعت تکنولوژی، سرعت زندگی و شتاب زدگی انسانها نیز افزایش پیدا میکند. اکنون با مخاطبی روبهرو هستیم به شدت کم حوصله، عجول و شتاب زده که دائما از یک رسانه به رسانه دیگر تغییر جهت میدهد و با در دست گرفتن کنترل تلویزیون، از یک شبکه تلویزیونی مرتب به شبکه تلویزیونی دیگر سوییچ میکند. در فضای اینترنت فقط به دنبال مطالب کوتاه و ساندویچی میگردد و دائما از یک لینک به لینک دیگر و از یک وبلاگ به وبلاگ دیگر پرش میکند. در چنین فضای درهم و سردرگمی با مخاطبی روبهرو هستیم که سطحی شده است و دیگر نمیتوان مانند سابق برای او سخنرانی کرد و دیگر نمیتوان برای او حرفهای خشک و جدی را مطرح کرد. او تنوع طلب است و در دنیای کسالت بار امروز و در میان بوقهای مختلف تبلیغاتی و تجاری فقط به دنبال سرگرمی میگردد. مخاطب امروز فعال و تعاملی است و خود را صاحب نظر و تصمیم گیرنده فرض میکند و البته به کسی نیز اعتماد چندانی ندارد. حال شما به عنوان یک مدیر رسانه و یک برنامه ساز چگونه میخواهید با چنین مخاطبی برخورد کنید و برای او حرف بزنید؟ چگونه میخواهید حرفهای جدی مطرح کنید و یا به چنین مخاطبی آموزش بدهید؟ فراموش نکنید که ما در مملکت و رسانهای میخواهیم فعالیت کنیم که به شدت ایدئولوژیک است و به ایدئولوژی خود افتخار میکند و حرفهایی برای گفتن دارد. بنابراین ما به فکر سوء استفاده از این مخاطب و پر کردن جیب خود نیستیم بلکه میخواهیم حرفهای خود را به او منتقل کنیم. به راستی چه کنیم؟
و من الله توفیق.
پینوشتها:
1- زیبایی شناسی و فلسفه رسانه ها
2- قاسم قربانی، 1390، ص 10
3- قاسم قربانی، 1390، ص 21؛ همچنین ر.ک. الالمقرر فی شرح منطق المظفر، منشورات ذوی القربی؛ و نیز ر.ک. فلسفه ریاضی (کلاسیک، مدرن، پست مدرن)، مصلحیان
4- امیری، سلیمانی، 1388، ص 54
5- آموزش فلسفه، ج1، ص78
6- مابعدالطبیعه را نباید با آن چه در اصطلاح عوام به بررسی موجودات مافوق طبیعی می پردازد اشتباه گرفت. این تسمیه وجوه متعددی دارد که در کتب فلسفی به آن پرداخته شده است.
7- مصباح یزدی، 1378، ص
8- Pritchett
9- ر. ک. مدیریت استراتژیک، دیوید، ترجمه پارسائیان، اعرابی، 1385
10- ر.ک. مدیریت رسانه، وحید خاشعی، ص 216
11- Khalil, 2000، به نقل از خاشعی، ص 216
12- D. Little
13- Knowledge
14- Science
15- Chiesa, 2001، به نقل از خاشعی، ص 217
16- پرسش از تکنولوژی، مارتین هایدگر ترجمه ی شاپور اعتماد، نشر مرکز، صفحه 5
17- همان ص 7
18- همان ص 13
19- همان ص 14
20- همان ص 15
21- همان ص 15
22- تقدم وجودی و تاریخی تکنولوژی بر علم، دن آیدی، ترجمه ی شاپور اعتماد، ص 112
23- همان ص 18
24- پایان فلسفه و وظیفه ی تفکر ، هایدگر ، به نقل از والتر بیمل، بررسی روشنگرانهی اندیشه ی مارتین هایدگر، ص 241
25- پرسش از تکنولوژی ص 29
26- والتر بیمل ص 197
27- نقل با دخل و تصرف از جهان در اندیشه ی هایدگر ، دکتر محمود خاتمی ص294
28- پرسش از تکنولوژی ص 31
29- والتر بیمل ص 184
30- منوچهر دینپرست، به نقل از زیبایی شناسی و فلسفه رسانه ها، مقدمه کتاب
31- دکتر غلامرضا آذری، نشریه همشهری، 1391
32- ر.ک. مارشال مک لوهان، برای درک رسانهها
33- نیل پستمن، زندگی در عیش مردن در خوشی
34- ر.ک. اصغر طاهرزاده، فرهنگ مدرنیته و توهم. همچنین مهدی نصیری، اسلام و تجدد
35- ر.ک. مقاله فلسفه رسانه چیست؟ دکتر سید حسن حسینی، کتاب زیبایی شناسی و فلسفه رسانه ها، ص 18
36- فصل نامه رادیو و تلویزیون، ویژه نامه فلسفه رسانه، مقاله سید محمد مهدی زاده
37- درس مدیریت رسانه، دکتر حسن خجسته، دانشکده صداوسیما، 1391. همچنین ر.ک. www.khojasteh.ir
38- چگونگی ساخته شدن قضیه ی کلی در علوم تجربی از مهم ترین مصادیق کاربرد اصل علیت در علوم است.
39- عده ای از دانشمندان علوم مختلف که حول علاقه ی مشترکشان یعنی فلسفه ی علم در بین سال های 1907 تا شروع جنگ جهانی دوم در وین گردهم میآمدند. آرای فلسفی حلقه ی وین با نام «پوزیتیویسم منطقی» شناخته می شود. نقدهای بسیار زیادی بر آرای آن ها وارد شده و امروزه کمتر کسی به مبانی حلقه ی وین معتقد است (گیلیس، 1381).
40- مطالعه ی تاریخ فلسفه ی علم برای تحقیق این مطلب بسیار سودمند است. با توجه به گسترده بودن مباحث، وارد شدن در مباحث مربوط به آن ما را از موضوع نوشتار دور خواهد کرد.
41- جعفری، 1385، ص 40
42- ر.ک. جامعهشناسی وسایل ارتباط جمعی، ژان کازنو، ترجمه باقر ساروخانی؛ همچنین نشریه بنیان، ویژه نامه تمدنی برای احمقها، جلوانی
1- مکلوهان، م. (1377)، برای درک رسانهها، مترجم آذری، س. مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامهای صداوسیما
2- حسینی، ح. (1388)، زیبایی شناسی و فلسفه رسانهها، نشر مهر نیوشا
3- دیوید. (1390)، مدیریت استراتژیک، ترجمه علی پارسائیان، سید محمد اعرابی، تهران
4- طاهرزاده، ا. (1386)، فرهنگ مدرنیته و توهم، انتشارات لبالمیزان، اصفهان
5- پستمن، ن. (1388)، زندگی در عیش مردن در خوشی، ترجمه صادق طباطبایی، انتشارات اطلاعات
6- خاشعی، و. (1390)، مدیریت رسانه، دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها
7- کازنو، ژ. (1370)، جامعهشناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، انتشارات اطلاعات
8- جلوانی، ج. (1388)، نشریه بنیان، ویژه نامه تمدنی برای احمقها، جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه اصفهان
9- قربانی، ق. (1390)، فلسفه مهندسی صنایع، رساله کارشناسی، دانشگاه صنعتی اصفهان
10- محمود خاتمی (1384)، جهان در اندیشه ی هایدگر، تهران: مؤسسه ی فرهنگی دانش و اندیشه ی معاصر
11- دن آیدی (1377)، تقدم وجودی و تاریخی تکنولوژی بر علم، ترجمه شاپور اعتماد، نشر مرکز
12- فصلنامه رادیو و تلویزیون. (1386)، ویژه فلسفه رسانه (1 و 2)، انتشارات دانشکده صداوسیما
13- هایدگر، م. (1385)، پرسش از تکنولوژی، ترجمه شاپور اعتماد، نشر مرکز
14- والتر بیمل (1387)، بررسی روشنگرانهی اندیشه ی مارتین هایدگر، ترجمه بیژن عبدالکریمی، انتشارات سروش
15- جعفری، م. ت. (1385)، تحقیقی در فلسفه علم، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری
16- دکتر غلامرضا آذری (1391)، خانه فلسفه رسانه کجاست؟، مرکز آموزش و پژوهش نشریه همشهری http://www.hamshahritraining.ir/news-3568.aspx
17- الحیدری، ا. ر. (1431 ه.ق)، المقرر فی شرح منطق المظفر، منشورات ذوی القربی
18- امیری سلیمانی، ع. (1388)، منطق و شناخت شناسی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی
19- مصلحیان، م. ص. (1384)، فلسفه ریاضی (کلاسیک، مدرن، پست مدرن)، انتشارات واژگان خرد
20- گیلیس، د. (1381)، فلسفه علم در قرن بیستم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)
21- مصباح یزدی، م. ت. (1378)، آموزش فلسفه، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}